بر اساس روایتی از پیامبر (ص) فضایل حضرت علی (ع) آنقدر زیاد است که قابل شمارش نیست.درباره منزلت و مقام و کرامات امام علی (ع) در آیات و روایات سخنان بسیاری آمده است.
در ادامه گزیدهای از کرامات و معجزات امام علی (ع) را بخوانید.
ماجرای فرمان خداوند و تعجب جبرئیل و قدرت بازوان امام علی (ع)
بر اساس روایات در جنگ خیبر پس از آنکه مرحب خیبری (مرحب بن حارث یهودی، مردی بلندقامت، عظیم الجثه و بسیار شجاع) به دست امیرالمومنین به دو نیم شد و بر زمین افتاد جبرئیل در حالی که خنده تعجب بر لب داشت بر پیامبر (ص)فرود آمد.
رسول خدا (ص)به او فرمودند:از چه تعجب کردی؟
حضرت جبرئیل گفت: همانا فرشتگان در مراکز و جایگاههای آسمانی ندا میکنند:لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار.
ولی تعجب من بدان جهت است که آن زمان که امر شدم قوم لوط را هلاک کنم، شهرهای آنان را که ۷ شهر از زمین هفتم زیرین تا زمین هفتم بالا بود بر پری از بالهایم قرار دادم و آنقدر آن را بالا بردم که حاملان عرش صدای خروسها و اطفال (روی زمین) را میشنیدند و تا صبح در انتظار امر خدا ایستادم و آن را جابجا نکردم.
اما امروز که علی ضرب هاشمی را فرود آورد من مامور شدم زیادی قبضه او را نگه دارم تا به زمین فرود نیاید و آن را به دو نیم نکند تا زمین و اهل آن واژگون نشوند.
در این هنگام فشار زیادی شمشیر علی سنگینتر از شهرهای قوم لوط بود و این درحالی بود که اسرافیل و میکائیل بازوی علی را در هوا به قبضه خویش گرفته بودند.
منبع کتاب ۳۲۰ داستان از معجزات و کرامات امام علی (ع)
گفتگوی خواندنی خورشید با امام علی (ع)
بر اساس روایتی به نقل از ابن عباس آمده که وقتی از فتح مکه باز میگشتیم شب هنگام در هوازن بودیم، پیامبر به علی بن ابیطالب (ع) فرمود: یا علی! برخیز و منزلت خود را نزد خدا دریاب و به هنگام طلوع خورشید با آن سخن بگو.
من به فضل گفتم بلند شو ببینم علی بن ابی طالب (ع) چگونه با خورشید سخن میگوید. وقتی خورشید طلوع کرد بلند شد و خطاب به خورشید گفت: سلام بر توای بنده صالح پایدار در طاعت پروردگار خویش. خورشید در جواب گفت : علیک السلامای برادر رسول خدا و وصی خدا (ص) بلند شد و سر او را گرفت و بلند کرد و دست به صورت او میکشید و میگفت بلند شو حبیب من که اهل آسمان از گریه تو به گریه آمدند و خدای عزوجل بخاطر تو بر عرش مباهات کرد.
امالی صدوق، ص ۳۵۱، بحار الانوار، ج ۴۱، ص ۱۷۷. سخن امام علی (ع) با خورشید مشهور و با سندهای گوناگونی و عبارات مختلف نقل شده است.
به تصویر کشیدن بهشت و جهنم به دستان مبارک امام علی (ع)
بر اساس روایتی از امام باقر (ع)؛ روزی علی بن ابی طالب(ع) در بین جمعی از اصحاب حضور داشت.
یکی از افراد گفت: یا امیرالمؤمنین اگر ممکن است کرامتی برای ما ظاهر گردان تا بیشتر نسبت به تو ایمان پیدا کنیم؟
امام علی (ع) فرمود: چنانچه جریانی عجیب را ظاهر نمایم و شما شاهد آن باشید کافر خواهید شد؛ و از ایمان خود برمی گردید و مرا متّهم به سحر و جادو میکنید.
گفتند: ما عقیده و ایمان راسخ داریم که همه چیز، از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به ارث بردهای و هر کاری را که بخواهی، میتوانی انجام بدهی.
حضرت فرمود: احادیث و علوم سنگین و مشکلِ ما اهل بیت ولایت را، هر فردی نمیتواند تحمّل کند بلکه افرادی باور میکنند که از هر جهت روح ایمان آنها قوی و مستحکم باشد.
چنانچه مایل باشید که کرامتی را مشاهده کنید، هر وقت نماز عشاء را خواندیم همراه من حرکت کنید.
چون نماز عشاء را خواندند، امام همراه هفتاد نفر که هر یک فکر میکرد نسبت به دیگری بهتر و برتر هست حرکت کرد تا به بیابان کوفه رسیدند.
در این لحظه امام علی (ع) به آنها فرمود:به آنچه میخواهید نمیرسید مگر آن که از شما عهد و میثاق بگیرم که هر آنچه مشاهده کنید، شکّ و تردیدی در خود راه ندهید و ایمانتان را از دست ندهید و مرا متّهم به امور ناشایسته نگردانید در ضمن آنچه من انجام میدهم و به شما ارائه میکنم همه علوم غیبی است که از رسول خدا (ص) به ارث گرفته ام و آن حضرت مرا تعلیم فرموده است.
پس از آن که حضرت (ع) از یکایک آنها عهد و میثاق گرفت، دستور داد تا روی خود را بر گردانند؛ و چون پشت خود را به امام علی (ع) کردند.
حضرت دعائی را خواندهنگامی که دعایش پایان یافت، فرمود: اکنون روی خود را برگردانید و نگاه کنید.همین که چرخیدند و روی خود را به حضرت علی (ع) برگردانیدند، چشمشان افتاد به باغهای سبز و خرّمی که نهرهای آب در آنها جاری بود و ساختمانهای با شکوهی در درون آنها جلب توجّه می کرد.
پس چون به سمتی دیگر نگاه کردند شعلههای وحشتناک آتش را دیدند.با دیدن چنین صحنهای که بهشت و جهنّم در اذهان و افکارشان یاد آور شد، همگی یک صدا گفتند: این سحر و جادوی عظیمی است و ایمان خود را از دست دادند و کافر شدند مگر دو نفر که همراه امام علی (ع) باقی ماندند و با یکدیگر به شهر کوفه رفتند.
در بین راه حضرت به آن دو نفر فرمود: حجّت بر آن گروه به اتمام رسید و فردای قیامت، آنان مؤاخذه و عقاب خواهند شد.
سپس در ادامه فرمایشاتش افزود: قسم به خدای سبحان که من ساحر نیستم، اینها علوم الهی است که از رسول اللّه (ص) آموخته ام و چون خواستند وارد مسجد کوفه شوند، حضرت دعائی را تلاوت کرد وقتی داخل شدند، دیدند ریگهای حیات مسجد دُرّ و یاقوت گشته است.
آنگاه حضرت به آنها فرمود: چه میبینید؟
گفتند: دُرّ و یاقوت!
فرمود: راست گفتید، در همین لحظه یکی دیگر از آن دو نفر از ایمان خود دست برداشت و کافر شد و نفر آخر ثابت و استوار ماند.
امام علی (ع) به او فرمود: مواظب باش که اگر چیزی از آنها را برداری پشیمان میگردی و اگر هم بر نداری باز پشیمان میشوی.
به هر حال او یکی از آن جواهرات را دور از چشم حضرت برداشت و در جیب خود گذاشت فردای آن روز نگاهی به آن کرد، دید دُرّی گرانبها و نایاب است.
هنگامی که خدمت امام علی (ع)آمد اظهار داشت: من یکی از آن درّها را برداشته ام، حضرت فرمود: چرا چنین کردی؟
گفت: خواستم بدانم که آیا واقعا این جواهرات حقیقت دارد یا باطل و واهی است؟
حضرت فرمود: اگر آن را برگردانی و سر جایش بگذاری خداوند رحمان عوض آن را در بهشت به تو عطا میکند و گرنه وارد آتش جهنّم خواهی شد.
امام باقر (ع) در ادامه فرمود: چون آن شخص، دُرّ را سر جایش نهاد تبدیل به ریگ شد و بعضی گفته اند که آن شخص میثم تمّار بود و برخی دیگر او را عَمرو بن حمق خزاعی گفته اند.
(مختصر بصائر الدرجات: ص ۱۱۸ و ۱۱۹، هدایة الکبری: ص ۱۲۹، س ۳.)
نظرات شما عزیزان: